ماه منیر ما ماهانماه منیر ما ماهان، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

ماه منیر من ماهان

حرفهای آخر سال

  نوگلم سلام، امید زندگیم سلام عزیزم یه چند وقتیه دلم میخواد باهات حرف بزنم البته وقتی دوتایی تنها هستم میگم و تو هم با دقت گوش میدی و خیره میشی به من. الهی قربون اون نگاهت برم که میخوای به مامان بگی من فعلا از حرفات سر در نمیارم . عزیز دلم سعی کن همیشه خوب باشی به خوبی ها و نعماتی که داری فکر کنی و همیشه به اطرافیانتم توجه داشته باشی. سعی کن آدم موفق و مرد مسئولیت پذیری باشی. آخر هر سال به کارهایی که طول سال انجام دادی فکر کن و همیشه سعی کن کارهای اشتباهتو دیگه انجام ندی. هیچ وقت اجازه نده کسی ازت سوءاستفاده کنه. هیچ موقع هم خدارو فراموش نکن و همه چیزو از او بخواه. آب هرچند آلوده باشد، حتی لجن هم شده باشد، اگر...
28 اسفند 1391

تولد بابا سعید

جیگر طلا مامان سلام روز بعد از اثاث کشی یعنی ٢٨ بهمن تولد بابا سعید بود. که چون بابایی خونه بود من اصلا به روی خودم نیاوردم . کادو هم نقدی حساب شد. روز ٢٩ بهمن وقتی از سر کار اومد من و شما با فشفشه و کیک غافلگیرش کردیم و اون هم حسابی خوشحال شد البته شما هم حسابی فشفشه بازی کردی و تا دو روز بعد برای بابایی تولد مبارک میخوندی. سعید جان تولدت مبارک و امیدوارم ١٢٠ساله بشی و همیشه سالم و سلامت باشی دوست داریم زیاد.   ...
19 اسفند 1391

اسفند ماه

ماهان عزیزم سلام ببخشید یه چند وقتیه حسابی سر مامان شلوغه، نتونستم بیام وبتو به روز کنم. پسر گلم ماه اسفند پر از شور و نشاط ، خرید  ، شستشو و تمیزکاریه .  برای شما هم رفتیم کلی لباسهای قشنگ خریدیم و کلی شمارو نو نوار کردیم، ماشالا هر موقع برات لباس میخریم میفهمم که شما هر روز داری بزرگ تر میشی ماشالا به تو پسر گلم. این چند وقت شما به خاطر اینکه مامان جون تو خونشون یه سری تغییرات داد و شما از شلوغی و بهم ریختگی اونجا حسابی ذوق کردی و کلی شیطنت کردی که وقتی می آوردمت خونه از خستگی غش میکردی. جیگرم توی این مدت ماشالا 3 تا شعر دیگه یاد گرفتی و از حفظ کردی. معمولا یه روز در میون هم پارک میری و از بازی ک...
19 اسفند 1391

اثاث کشی

سلام قندک مامان مامانی هفته آخر بهمن نتونست زیاد به شما رسیدگی کنه و مجبور شدم سه روزی ببرمت خونه مامان بزرگت و یه روزم خونه خالت.البته بماند که شما هم حسابی گردش و بازی کردی. ولی به جاش اومدیم توی یه خونه بزرگتر که شما دیگه با اسکوترت راحت بازی میکنی . عزیزم شما بعد از دو شب که تو خونه جدید خوابیدی روز سوم بلند شدی گفتی مامان بریم خونمون ، بماند که من چند ساعتی برای شما توضیح دادم تا شکر خدا شما به اینجا عادت کردی. ببخشید عزیزدلم که اینترنت نداشتم برات وبتو آپ کنم. خاله سارا ممنون که اینترنت مارو زود وصل کردی. عاشقتم       ...
14 اسفند 1391
1